به گزارش مشرق؛ سروده زیر از «منصور منشی زاده» است که در سومین روز از عزای سالار شهیدان (ع) تقدیم مخاطبان مشرق میشود:
لب تفتیدهی رود!
گلوی خشگ فرات!
به غلط نام نهادند بر آن، "رود پرآب"
رود آن است که از قلب "حسین" میریزد
چشمه آن است که جاری شده از چشم "رباب"
…آب رشک میبرد از خون گلو
که بر او سبقت جست
و عطش دور نمود از لب خشک!
... برسانید بر این رود عطش جرعهای آب
از لب خشک حسین
تا قیامت خجل از خویشتن است
روح محروم فرات از شرف دیدارش
تشنه کام است جهان و محتاج
به نم ی از یم عرفان و شهود
چه کسی گفت که شد قحطی آب؟
به "شریعه" راه هست
مرد ره عباس است
لیک افسوس که نیست
به دل خشک جهولان عرب
رهی از چشمه عرفان حسین
*
.... وه چه زیباست در این هُرم عطشناک زوال
در زمین اوج و حضیضی بر پاست
اتفاقی که در آن،
آسمان غرق تماشا
و مَلَک حیران است
و پشیمان ز سؤالی بیجا
که خداوند چرا
در صدد خلقتِ این انسان است
متحیّر به زمین مینگرد
که چه سان!
یک یک هفتاد و دو رود
می روند تا که ستانند عطش از دل تاک
که اگر خشگ شود،
مستی عشق روَد از سرها
و فراموش شود ساقی این میخانه
*
لب تفتیدهی رود!
گلوی خشگ فرات!
تیره فامی سیّال
به غلط نام نهادند برآن، رود پر آب
... و از آن روز به بعد
که تهی قاب جهان شد ز رخ چون ماهش
ننیوشد هرگز
به جز از جام عطش
هر چه عاشورایی... ی.
و سلام باد بر او.
***
منصور منشی زاده - قم ۱۳۸۸